Thursday, October 18, 2007



تحليل اشعار جهانشاه حقيقی/ دکتر خانگلدی اونق

تاريخ و ادبّيات ترکمن در قرون XIV و XVI

ادبيّات ترکمنی در حيات پر حوادث تاريخی خود چهره های بسياری از مفاخرين را بخود ديده است. يکی از اين مفاخرين در قرون وسطی جهانشاه قره قويونلوی می باشد.

روند رشد و پويائی ادبيات ترک در بعداز دوره ظهور اسلام در آسيا، از دوره خاندان ترکمنان قراخانی شروع ميشود. از دوره ايکه ترکمنهای اوغوز در قرن هشتم ميلادی فرامين اسلام را با ميل و رغبت مورد قبول و به رسميّت می شناسند در نيمه اوّل قرن دهم بعداز سوّمين پادشاه سلـسله قراخانيان به فرماندهی ساتوق خان ( ساتئق خان) و بوغراخان دين اسلام را به عنوان دين رسمی در دولت ترکمنان رسميّت می دهند. به اين ترتيب تا آخر قرن دهم تمامی طوايف ترک زبان به اسلام گرويدند. " ... در روند همين مقوله گرايش عنـوان " ترک ايمانان " ( ترکمانان : تبديل لفظی – نوشتاری اين کلمه به شکل " ترکمانان " از تاريخ بيهقی شروع می شود. خ. اونق ) به آنها الـحاق می گردد."

در آن ادوار نويسندگان و محقّـقين دينی و علمای ترکمنان بدون تعصّب ملّی، در بيشتر موارد آثار خودرا به زبانهای عربی و فارسی رواج می دادند. علی الـحال زبان و ادبيّات ترکمنی در جوار علوم آن دوره همگام با زبانهای عربی– فارسی در دوّمين روند پويائی خود که بعداز ظهور اسلام می باشد گام در پلّه های تکامل می گذارد. يکی از برجسته ترين مروجين آن در قرن دهم محمود کاشغری می باشد که در مقوله لغت شناسی موفّق به تدوين اثر ارزنده وتاريخی " ديوان لغات الّترک " گرديده بود.

در آن ايـّام زبان ترکمنی در گروه زبانی کاشغری – حاقانی رواج داشت. امّا در دوره جهانشاه حقـيقی زبان و ادبيّات ترکمنی در گروه زبانی ترکمنی-جغـتائی ( اصل کلمه چوغ عطا ) رواج يافته بود که فرق چندانی در درک مفاهيم آن با شاخه های ماقبل خود وجود ندارد. چند تن از اوّلين دانشمندانی که در زبان ترکمنی حاقانی مبادرت به تأليف علوم نموده اند، عبارتند از : " خواجه احمد يسـوی " با اثر وزين " ديوان حکمت "، " احـمد يوکه نکلی" با اثر معروف " عتبة الحقايق" و " برهان الّـدين ناصر رابغوزی " با اثر مشهور " قـصـص الانبـيا رابغوزی ( ربّ ِ اوغوزی )" و ... را به رشته تحرير درآورده بودند.

در پيش درآمد اثر چاپ شده اين عارف نامدار چنين می خوانيم

" يکی از شاعران برجسته قرن پانزدهم ادبيّات ترکمن جهانشاه حقيقی قره قويونلی می باشد. براساس اطّلاعات موجود، جهانشاه در سال ۱۴۰۵ ميلادی بدنيا می آيد. پدر او قره يوسف يکی از شخصيّتهای مبارز ايّام خود که از دانشهای سياسی – اجتماعی دوران خود با فراست برخوردار بوده است، از طايفه ترکمنان قره قويونلوی می باشد ( در شجره شناسی اتنيکی اقوام ترکمن، قره قويونلوئيها از شاخه بهارلوئی که اعقاب آنها مربوط به طوايف ۲۴ گانه اوغوز ميگردد، ميباشـد. خ. اونق). پدر قره يوسف که نيای جهانشاه بود بنام قره محـمّـد ترکمن معروف می باشـد." قره محمّد ترکمن نوه بايرام خوجه ترکمن بوده و زمانی در رکاب حاکم بغداد سلطان اويس جلايری در قياده خدمت بوده است.

يکی از موّرخين قرن پانزدهم بنام شکراللّه در کتاب " بحِجَتِ الّتـَواريخ" در مورد بستر قومی جهانشاه اطلاّعات موثّقی را بدست می دهد. اومی نويسد: "... چنين است که در تاريخ ۸۵۲ مرحوم سلطانمراد اين فقير را به رسالت ميرزا جهانشاه منظور داشت. چون رسيديم و خدمت بجای آورديم . روزی سقاول آمد که ميرزا با شما خلوت صحبت خواهد کرد، بايد آمدن. سمعاً و طاعة گفته رسيديم. در اثنای صحبت ميرزا فرمود که سلطانمراد برادر اخروی منست و غيراز برادری، خويش من است. سبب خويش پرسيده شد. فرمود که مولانا اسماعيل تواريخ خوان را بخوانند و تواريخ اوغوز بيارند. مولانا اسماعيل آمد و کتابی آورد مغولی نوشته. از اين کتاب خبر داد که اوغوز را شش پسر بوده نام ايشان : گوک آلپ، يير آلپ ، دنگيز آلپ، گون آلپ، آی آلپ، يئلدئز آلپ. ميرزا فرمود برادرم سلطانمراد به گوک آلپ بن اوغوز ميرسد و نسب قره يوسف به دنگيز آلپ ميرسد. "

چنانکه ميدانيم، در قرن پانزدهم ميلادی در نواحی غرب ايران يعنی در قفغاز دولتهای ترکمنان قره قويونلوی و آق قويونلوی حکمرانی می کرده اند. سر سلسله حکومت ترکمنان قره قويونلوی قره يوسف بوده است. او در سالهای ۱۴۰۸-۱۴۱۰در جنگ برعليه تيموريها بر آنها غلبه پيدا می کند. در فاصله کمی بعداز آن حاکم عراق سلطان احمد جلايری را درجنگی که در نزديکی تبريز رخ داده بود، پيروزی نسيب لشگريان او می گردد. او در همان ايّام اساس حکومت سلسله ترکمنان قره قويونلوی را پی ريزی و پايتخت خودرا شهر تبـريز انتخاب می کند. اين دولت تا سال ۱۴۶۸ ميلادی بر سرير قدرت باقی ماند." خلق وتحرير بعضی از آثار کلاسّيک ترکمنی همچون آثار ليريکی "صايد و همراه"، " زهره و طاهر"، " يوسف - زليخا" و غيره مصادف با همين دوران می باشـد. يکی از مثالهای بارز آن " ...تحرير و کتابت اثر ارزنده و شاهنامه ترکمنها " قورقوت عـطـا ( ده َده َ قورقُـد )" مربوط به همين دوره بوده اسـت." ؛ که بعدها از جانب اروپائيان سرقت شده، در حـال حاضر در موزه های "درسدن آلمان" و " موزه واتيکان رُم" نگهداری ميشود.

در سال ۱۴۱۵ميلادی قره يوسف ابن قره محمّد ترکمان پس از برقراری قدرت حاکميّت در اکثر نقاط ايران تخت سلطانی را احراز نمود. در همان ايّام نيز جهانشاه را با وجود اينکه بسيار جوان بود، اورا بعنوان حکمدار تعيين ميکند.

در مورد ايّام جوانی جهانشاه نيز اطّلاعات بسيار دقيقی در دست نيست. امّا براساس اطلاعات منابع تاريخی، او در ۱۶ سالگی حاکميّت را در سلطانيّه شروع ميکند. جهانشاه در سن ۲۱-۲۰ سالگی، در سال ۱۴۲۰/م. با دختر امپرطور طرابوزان آلکسی چهارم ازدواج ميکند.* البتّه در آن اياّم او همسری بنام جان بيگم نيز داشته است. در اين ميان چيزی مبهم بنظر ميرسد که دختر امپراطور طرابوزان جان بيگم بوده، يا اينکه او همسر ديگر جهانشاه می باشد؟ بطور دقيق آشکار نيست. چرا که او چندين بار از اختلافات بين جهانشاه و پسرش حسنعلی ممانعت کرده بود. به عقيده ما اين زن در زندگی سياسی-اجتماعی جهانشاه نقش مهمّی را بازی کرده است. اين مسئله در رکن خود مفهوم و اهمّيت قابل ملاحظه ای را بخود ميگيرد، که پادشاهی از او تابعيت داشته باشد.*
جهانشاه در سال ۱۴۲۰/م. خبر بسيار سردی را در محلّ حکمروائی خود دريافت می دارد، که آن فوت نابهنگام پدرش در سلطانيّه تبريز بود. او پس از اطّلاع از فوت پدرش در سلطانيّه، با سرآسيمگی و شتاب به طرف تبريز حرکت ميکند. شاهرخ از اين فرصت پيش آمده استفاده کرده و سلطانيّه تبريز را به تصرّف خود در می آورد. زيرا او در همان ايّام اطراف نواحی شيروان را نيز به کمک ترکمنان به تصرّف خود درآورده بود. امّا او با جهانشاه مسامحه ميکند و تاج و تخت آل تمغا ( تغما) را به او مسترد ميکند.

شاهرخ در سالهای ۱۴۳۵ /م. سفر سوّم خودرا آغاز ميکند. او در ماه ژانويه ( جمادی الآخر ) همانسال در ری توقّف ميکند. در ماه ژوئن او از جهانشاه دعوت بعمل می آورد که آذربايجان را از قيد اسکندر به تصرّف خودشان در آورند. شاهرخ ميخواست از اختلافات بين دو برادر جهت حفظ خود از رسوائی و مصون ماندن از خطر ازهم پاشيدگی و يکپارچگی دولت خود بهره برداری کند. در اين سالها بود که جهانشاه به تخت سلطنت جلوس ميکند. او زمستان آن سال را در محلّی بنام قيزيل آقاچ از نواحی طالش سپری ميکند.

دشمنی و خصومت بين برادران تا حدّی اوج ميگيرد که به درجه آز و حرص خود ميرسد. نهايت اين اختلافات به جنگی که درسال ۱۴۳۶/م. مطابق با ۸۴۰/ق. که در محلّی بنام صوفيان رخ ميدهد، می انجامد. در اين جنگ اسکندر شکست می خورد و پيروزی نصيب جهانشاه حقيقی ميگردد. بدين ترتيب حکومت دولت ترکمنان قره قويونلوی در دست جهانشاه متمرکز ميگردد. با تمرکز يافتن قدرت در يدّ جهانشاه، او شروع به بسط و گسترش حدود و ثغور مملکت به ميراث رسيده خود می نمايد. در اين ايّام جهانشاه اوقات خودرا بيشتر صرف استحکامات امور دولتی ميکند.

در سالهای ۱۴۴۱/م. بحث بر سر افکار و ايده های حروفيزم در ايران اوج ميگيرد. با اوجگيری اين مکتب طرفداران آنها نيز روزبروز روبه فزونی مينهد. اين رويدادها باعث انديشه جهانشاه گشته بود. با اينکه او نيز گرايش چندی به اين مکتب داشته و تحت تأثير افکار آن قرار گرفته بود، امّا بيم از اغتشاشات و قيام آنها اورا آرام نميگذاشت. بلاخره اين واقعه او را وادار کرد که با آنها برخورد ناملائم داشته باشد. در پی همين تحوّلات او در تبريز دختر فضل الله نائمی استرآبادی را که يکی از بنيانگذاران فرقه حروفيّه محسوب ميشد، با همفکر او بنام يوسف را که دارای پانصد مريد در اطرافش بود، بحکم اعدام محکوم ميکند. در همين اثنا او شيخ جنيد صفوی را که با مريدان کثير خود تبديل به نيروی سياسی عمده ای شده و تهديدی برای حکومت اوبود، از کشور طرد ميکند. شيخ با ده هزار نفر از مريدان ترکمن خود با ترکمنان اوزين حسن آق قويونلوی متحدّ ميشود.

بعداز فوت شاهرخ در سال ۱۴۴۵/م. مطابق با ۸۵۰/ق. جهانشاه استقلال کامل کشور را بدست می گيرد. در اين ايّام نيز جهت بسط مملکت تحت يک پادشاهی قدرتمند همچون سلاله های ترکمن خود سلجوقيان و خوارزمشاهيان دست به يورشهای سرنوشت ساز ميزند. او در سال ۱۴۵۲/م. مطابق با ۸۵۶/ق. عراق را مسخّر ميکند. بعداز يک سال نواحی جنوب و غرب ايران يعنی ساوه،کرمان، فارس را تا سواحل دريای عمّان تابع خود ميکند.
جهانشاه با استفاده از فوت بابرُ ميرزا حکمدار خراسان و اختلافات بين ميراث داران او که از بازماندگان يورشهای مغولی تيموريان بود، سرزمين آباء و اجدادی خودرا، از گرگان و اترک تا مانغئشلاق و خوارزم را که زمانی بدست مغولان افتاده بود دوباره ازدست آنها باز می ستاند. در نتيجه اين پيروزيها حاکميّت بر ترکمنهای گرگان، مانغئشلاق و خوارزم نيز تحت پوشش حکومت سلسله ترکمنان قره قويونلوی قرار ميگيرند.

در نتيجه موفقيّتها و پيروزيهائيکه جهانشاه در راستای تحکيم اقتدار دولت ترکمنها بدان نائل ميگردد، اشتياق او را به کشورگشائی افزايش می دهد. او تصميم ميگيرد که جنوب خراسان را نيز به تصرّف خود درآورد. با همين هدف او توانست، در پانزدهم شعبان سال ۸۶۲/ق. مطابق با يازدهم ژوئن سال ۱۴۵۸/م. مرکز سياسی، فرهنگی و اقتصادی خراسان را که در آن ايّام شهر هرات بوده، به تصّرف خود در آورد. جهانشاه در آنجا علماء و روحانيون شهر را وادار ميکند که بنام او خطبه بخوانند و پول رايج آنجا را نيز بنام خود سکّه ميزند. اخبار اين رويدادها به گوش ابوسعيد تيموری ميرسد. ابوسعيد بطرف هرات می شتابد. از کثرت انبوه لشکريان او جهانشاه را وهم برداشته بود، از اين جهت پسر شاعر خود پيرپوداق را که حاکم استان فارس بود، به کمک می طلبد. در اين ميان جهانشاه از رهائی پسر ياغی خود حسنعلی که اورا در زندان قلعه ماکو حبس کرده بود، باخبر ميگردد. حسنعلی بعد از رهائی از زندان شروع به راه اندازی بلوا و آشوب ميکند. بهمين جهت جهانشاه وزير و مشاور خود سعيد آشير را جهت مذاکره و توافق با عجله به سوی ابوسعيد گسيل ميدارد. او برای تسريع توافق شتاب ميورزيد. در نتيجه اين توافقات شرق سمنان از آن ابوسعيد و غرب آن نيز تحت انقياد دولت ترکمنان قره قويونلوی در می آيد.
در ماه صفر سال ۸۶۳/ق. مطابق با دسمبر سال ۱۴۵۸/م. جهانشاه هرات را به قصد آذربايجان ترک می کند. وقتی که به تبريز ميرسد، پسر ياغی خودحسنعلی را دوباره به زندان می افکند. وليکن پسر ديگر او پيرپوداق نيز برعليه او قد علم ميکند. علماء و مشاورين به پند و نصيحت او می نشينند، امّا اين نصايح و خواهشها بر پيرپوداق کارگر نمی افتد. در چنين احوالی جهانشاه مجبور ميشود، اورا نيز نابود گرداند. ولايات عراق و عجم را که تحت حاکميّت او درآورده بود، دوباره به انقياد خود درمی آورد.

جهانشاه با امير ترکمنان آق قويونلوی اوزين حسن سر سازگاری نداشتند. علّت آن وجود دشمنی ديرينه ای بود که بين دو طايفه بزرگ قره قويونلوئيها و آق قويونلوئيها که تا آن زمان نسل اندر نسل نا آرامی ايجاد کرده بود، ميباشد. اروپائيان از اين اختلافات درون قومی بخوبی آگاه بودند. بهمين سبب هرچه بيشتر خواهان نفوذ به درون فرهنگ و رفتارهای اجتماعی و عقيدتی اين اقوام بودند. در جهت تحميل و اجرای سياستهای توسعه طلبانه خود از هيچ کوششی دريغ نمی ورزيدند. در اين ميان تنها قلعه باقيمانده اروپائيان امپراطوری فرتوت طرابوزان بود که آنها را وادار ميکردند، تا با اين اقوام حکمداران ايران قرابتهای نسبی برقرار کنند.

جهانشاه جهت روشن کردن روابط فيمابين خـود با جمع آوری صدهزار لشکر سواره نظام، بسوی اوزين حسن که درآن اياّم بر دياربکر حکمرانی ميکرد، گسيل شد. او از سوکمان آباد تا نزديکی درياچه وان و از آنجا از طريق آبالجواز، آخلات، بيتليس گذشت تا در روستای موش چادر زدند. اوزين حسن لشگريان خود را در محلّی بنام پالو در کوهستان جابجا کرده بود. اردوی اوزين حسن از همه طرف روستای موش را تحت سيطره و تسلّط خود گرفته بودند. جهانشاه تا پائيز آن سال اوقات خودرا با کمال خوشی و لذّت سپری ميکند. در اين نواحی وقتی که زمستان فرا ميرسد، هوا بشدّت روبسردی ميگذاشت. جنگجويان جهانشاه که با لباسهای تابستانی حضور يافته بودند، شروع به شکايت از سردی هوا ميکنند. جهانشاه آنها را بحال خود واميگذارد و خود نيز با سيصد نفر از نظاميان و مقرّبين خويش به جستجوی اردوی رقيب ادامه ميدهد. او با دسته کوچک خود آهسته براه می افتد، تا به نزديکی محلّه ای بنام کيگی در روستای جمجال ميرسد. جهانشاه خيال داشت از طريق ترجان و ارض روم وارد پاسينلر شود و در آنجا بماند، تا زمستان را سپری کند. اوزين حسن جهت اطلاع کامل از تعداد لشکريان جهانشاه، جاسوسانی را به سوی وی گسيل ميدارد، تا در بامداد همان شب به او حمله کند. چنانکه اين شبيخون صورت گرفت. اولاد جهانشاه که از حمله ناگهانی روحيّه خودرا باخته بودند، با تمام توانائی به جنگ پرداختند، امّا با اين تعداد اندک که اکثر جنگجويان در پشت جبهه باقيمانده بود، نتوانستند کاری از پيش ببرند و شکست ميخورند.
اوزين حسن ميخواست سرنوشت جهانشاه را يکسره کند. باين سبب يکی از نظاميان خود اسکندر نامی را صدا ميزند و اورا مجبور ميکند که سر جهانشاه را از تن جدا کند و بياورد. در اين حادثه يکی از پسران جهانشاه بنام محمدی را کشتند و پسر ديگر او بنام يوسف را نيز کور کردند. بنا به قول بعضی از منابع تاريخی اوزين حسن سر جهانشاه را به نزد ابوسعيد می فرستد، ولی سر پسر او محمدی و امرای او پيرزادبيگ و رستم بيگ را به اسلامبول فرستاده است. اين حادثه در دوازدهم ماه ربيع الّثانی سال ۸۷۲/ق. مطابق با بيست و سوّم ژانويه سال ۱۴۶۷/ميلادی بوقوع پيوسته که در آن موقع جهانشاه ۷۰ سال داشته است. جسد اورا در مسجدی که خود در تبريز ساخته بود، دفن می نمايند.

براساس شهادت انواع منابع تاريخی جهانشاه دارای هفت پسر و دو دختر بنامهای شاعر و سپهسالار پيرپوداق، يوسف، محمّدی، فرّخزاد،*ابراهيم، حسنعلی وکوچکترين آنها قاسم بوده است. همانطوريکه در بالا ذکرش رفت، فرزندان جهانشاه هرکدام به سرنوشت خاصی دچار شدند.

يوسف در تاريخ پانزدهم ربيع الّثانی ۸۰۴/ق. مطابق با چهارم نوامبر ۱۴۶۹/م. بدست پسر اوزين حسن، اوغورلی محمّد شهيد ميشود.*

محمّدی بسيار قصی القلب بوده است. او نيز در سال ۱۴۶۷/م. بدست اوزين حسن بقتل ميرسد.*

ابراهيم زمانی در نزد اوزين حسن تقرّب يافته بود. او با امراء ترکمنان آق قويونلوی متحّد و بعد به نزد سلطان حسين بايقراء تقرّب و در قياده خدمت او باقی می ماند.*

قاسم در سال ۱۴۶۷ بفرمان برادرش حسنعلی بقتل ميرسد.*

زمانی که جهانشاه در سال ۱۴۶۷ بقتل ميرسد، پسران او يوسف و حسنعلی بعداً بقتل رسيدند. فرّخزاد و قاسم نيز هرکدام به سرنوشت خود تن می سپارند. يکی از دختران جهانشاه در حباله نکاح پسر بايسنقر تيموری، سلطان محمّد در می آيد.* دختر ديگر او به يکی از خويشاوندان نزديک شاعر که از صوفيان شاه نعمت الله بنام شاه نائم الّدين نعمت الله ثانی به همسری برگزيده ميشود.* در حال حاضر خيلی از اعقاب و سلاله های جهانشاه در ايران زندگی ميکنند.

در مورد محل تولّد شاعر منابعی که بتواند بطور دقيق شهادت بدهد، در دسترس نداريم. وليکن در تذکره هائی که سراغ داريم، سال و زمان تولّد او دقيقاً معلوم نشده است. تنها در بعضی از منابع عربی مربوط به تاريخ شرقشناسی به فاکتهائی برخورد ميکنيم. برای مثال مورّخ عرب دوران جهانشاه بنام شمس الّدين محمّد بن عبدالّرحمان الّسخاوی در مورد زمان تولّد شاعر تقريبی در حدود قرن پانزدهم عنوان ميکند. همچنين ابن تانگری بردی در آثار خود تاريخ تولّد اورا در سال ۱۴۰۷/م. مطابق با ۸۱۰/ق. ميداند. آ. غفّاری تاريخ تولّد اورا بين سالهای ۰۶- ۱۴۰۵/م. مطابق با ۸۰۸ قمری ثبت کرده است. به عقيده ابن اينانچ که بر اساس شهادت ابن تانگری بردی می نويسد: " ... زمانيکه قره يوسف جهت تسخير آنادولی و آذربايجان در سال ۱۴۰۵ از سوريّه حرکت ميکند، در مسير راه در شهر ماردين پيش ِيکی از حکّام ترکمن از طايفه آرتئق بنام مجدّالّدين شاه مدتّی توقّف ميکند که در آن زمان فرزندش بدنيا می آيد. نام اورا ابتداء ميخواستند ماردين شاه بنامند، امّا قره يوسف اظهار ميدارد که: " نام شهر را بر روی دختران ميگذارند." وليکن نام اورا جهانشاه گذاشتند.

در مورد سال تولّد و فوت جهانشاه بطور صريح و روشن موثّق ترين منبع به عقيده ما همان تاريخی استکه م. اينانچ براساس آثار موّرخين همدوره جهانشاه در نيمه دوّم قرن پانزدهم بنام دولتشاه سمرقندی و ابن تانگری بردی و ديگران ارائه ميدهد. او زمان فوت آنرا ۱۴۶۷/ميلادی مطابق با ۸۷۲/قمری که براساس سالنامه ميلادی ۷۰ ساله بوده و براساس سالشماری هجری – قمری ۶۸ ساله می باشد. براساس اين محاسبات سالشماری زمان تولّد جهانشاه در سال ۸۰۲/قمری مطابق با ۱۳۹۹/ميلادی بوده است. براساس اين داده های سالشماری صريحاً ميتوان گفت که جهانشاه در سال ۱۳۹۹/ميلادی مطابق با ۸۰۲ هجری – قمری متولّد و در سال ۱۴۶۷/ميلادی مطابق با ۸۷۲ قمری بدرجه شهادت نائل گشته است.

در رابطه با زندگينامه جهانشاه در منابع مختلف به روايات گوناگونی برخورد ميکنيم. براساس شهادت آنها، مطابق با آداب و رسومی که در بين اهالی شرق زمين رواج داشته، در جوار اسم اصلی القاب احرازی نيز بر آنها الحاق ميشده است، که از القاب جهانشاه عبارتند از: " مظفّرالدّين"، " ابوالمظفّر" که بيشتر دارای مفاهيم و ترکيبات عربی يا ترکمنی داشته است.

همانطوريکه فوقاً بدان اشاره کرديم، جهانشاه در سال ۱۴۳۷ ميلادی در رأس دولت قره قويونلويها به پادشاهی برگزيده ميشود. در دوران سلطنت جهانشاه دولت ترکمنان با حوادث و وقايع تاريخی بسياری مواجهه ميگردد. با حضور و تأثير غرب به درون اقوام حکمروان ترکمن مسبب حوادث فاجعه بار بسياری در بين اين اقوام ميشود. سيّاحانی که به منظور سياحت به اين اکناف می آمدند در وحله اوّل ادبيّات و معنويّات اين اقوام را مورد مطالعه و تحقيق قرار ميدادند. در همين ايّام است که، بسياری از تحريرات و آثار قديمی ترکمنی دستخوش سرقت از جانب اروپائيان ميشود. از جمله آثار قورقوت عطا ( دَدَ قورقود)، حماسه گؤراوغلوی و بسياری از آثار و کتابهای مفاخرين ترکمن مانند آثار يوسف خاص حاجب، محمود کاشغری، خواجه يوسف همدانی، فارابی و ديگر آثار مربوط به علوم دينی، رياضی، طبّ، نجوم، تاريخ و ادبيّات به ميراث رسيده از دوران کهن، در زبانهای فارسی، عربی و ترکمنی مورد سرقت و تفحّص کارشناسان و سياستمداران اروپائی قرار می گيرد. در حال حاضر بسياری از اين آثار در موزه های لوور پاريس، واتيکان رم، درسدن آلمان، رؤيال لندن و ديگر موزه های اروپائی تا به امروز تحت مطالعه و نگهداری ميشود. برای مثال همين بس است که بگوئيم فورمول معروف "لگاريتم" مربوط به يکی از کشفيّات دانشمند نامی گُرگنج ( اورگنج ) محمّد ابن موسی الخوارزمی و رياضيّات عمر خيام را نام ببريم.

تاريخ در سخن اوّل خود سعی دارد واقعّيتهای زمان خودرا بطور صحيح بيان دارد. در راستای اين سخن بگذار واقعيّتها را از دريچه چشم تاريخ بنگريم، تا بتوانيم به نتيجه مطلوب زمان خود برسيم. بنا به نقل يکی از مفاخرين ترکمن که می گويد : " به ميراثهای فرهنگی و ادبی خود کراراً روی بياوريد و مراجعه کنـيد ! آن ميراثها افکارتان را به روی حقيقت باز، حلال را از حـرام متـمايز و عشق به وطن پدری، خاک مادری، جامعه و والدينت را می آمـوزد.".

حال به تحليل کوتاهی از دوره سياسی - اجتماعی شاعر عارف، پادشاه نامی و فاضل سلسله پر قدرت ترکمنان قره قويونلوئی مشهور به جهانشـاه قره قويونلوی متخلّص به " جهانشاه حقيقی" که اشعار عارفانه بسياری از او بيادگار مانده است، بپردازيم. در دوره او بعداز اينکه اروپا نتوانست طی جنگهای طولانی صليبی بر حکّام مسلمان ترکمن در خاورميانه غلبه پيدا کند، سياست تسخير بازارهای پر گنج شرق زمين را از راهی غير از جنگهای رو در رو جستجو نمودند. اين دوره مقارن بود با دوره رنسانس و شروع انقلابات صنعتی در اروپا که توليدات صنايع آن با اشباء بازارهای داخلی اروپا روبرو و به حالت رکود در می آمد. پاپ در واتيکان و پادشاهان آن بدنبال عدم موفّقّيت در پيروزی جنگهای صليبی، اسلام و فِرَقِ اسلامی آن را بيش از آنکه خود مسلمانان مورد تفحّص قرار دهند، تحت مطالعه سياستمداران و سياستگزاران آنها قرار می گرفت، تا با اختلاف و تفکيک ايران از امپراطوری عثمانی بتوانند راهی نزديکتر به آسيای مرکزی و هندوستان تا چين دسترسی پيدا کنـند.

نيرومندترين حکّام ترکمن در آسيای صغير و ايران زمين گذشته از يگانگی ملّی و قومی، آنها دارای مذهب اهل سنّت بودند. وليکن اين واقعه به مثابه مستحکمترين ديوار مسلمانان که اروپا قادر به تخريب آن نبود، نمود پيدا می کند. اين ديوار بعد از تسخير قسطنطنيّه توسّط سلطان محّمد فاتح بويژه استحکام بيشتری بخود می گيرد.

اروپا بدنبال مطالعه دقيق رفتارهای دينی و سياسی ايرانيان زمينه روی کارآمدن نيرويی از ترکمنان را مهّيا می کرد که از يک طرف تابع اروپا و از طرف ديگر مذهبی غيراز اهل سنّت داشته باشد. با اين قصد سفراء و ايلچيان و کارگزاران علنی و مخفی به درباريان ايران وعثمانی گسيل ميداشته است. تا زمينه نفوذ روابط امپرياليستی ِکاپيتاليسم نوپا را در شرق زمين فراهم نمايد.

اين رويدادها مقارن بود با حضور سلاطين اهل سنّت ترکمن در دولت عثمانی و سلسله های پرقدرت قره قويونلوئيها و آق قويونلوئيها که در جبهه اوّل جنگ سرد اروپا با امپراطوری عثمانی، که بعدها اروپا در اين تاکتيک سياسی تاحدودی موفّق شده بود قرارگرفته بودند. اروپا از هر طريقی که ممکن بود اختلافات مذهبی و قومی اين اقوام را تا ميتوانست دامن می زد.

پروسه گرايش به پتانسيل اثنی عشريّه در بين اين اقوام ترکمن که زمينه های عقيدتی آن در بين اين گروه از مسلمانان اهل سنّت هميشه فراهم است، با گرويدن اعقاب شيخ صفی الّدين اردبيلی و تبليغات گوناگون از جانب آخرين امپراطوری طرابوزان که در ارتباط با واتيکان و دول اروپائی بود تقويّت می شده است، آغاز و شدّت می يافت.

در روند همين اياّم بود که بيش از نه طايفه از ترکمنان حکمروان ايران در پروسه گرايش مذهبی واقع ميشوند. اين طوايف عبارتند از: صفويان، افشاريان، قاجاريان، بيکدلی ها، تکلّوئيها، اوستوتأچلوئيها، شاملوئيها، ذوالقدر، قره باغيان، روملوئيها و بخشی از طوايف بايندريها و بهارلوئيها و ... اين طوايف از ترکمنان که بيشتر در معرض جنبشهای عقيدتی قرار گرفته بودند، در يک روند تاريخی چندين صده در مقوله استحاله ملّی قرار ميگيرند، که نتيجه آن فراروئی قشری از ترکمنان قزلباش بود که از مذهب اهل سنّت رويگردان و به مذاهب اثنا عشريّه و ديگر فرقه های مذهبی و متجدد همچون بهائيّت و غيره در غلتيدند. چنانکه در طول تاريخ هزار و چند ساله حکومت ترکمنان در فلات ايران مشاهده ميکنيم، در دوره قره خانيان تشابهات عقيدتی ترکمنان با اسلام ناب محمّدی (ص) باعث تغيير دين يکه تانگری رسمِّت يافته در دولت ترکمنان قره خانی به اسلام با مذهب اهل سنّت چرخش می يابد. در دوره سلاطين غزنويان زبان رسمی ترکمنی در ديوان دولت به زبان فارسی تبديل ميشود. در قرن چهاردهم و پانزدهم ميلادی مذهب تثبيت يافته دولت ترکمنان که تابع اهل سنّت بودند به اثناء عشريّه می گرايد و در اوائل قرن بيستم با خلع حکومت قاجاريان آخرين نشانه های آن از ريشه برکنده ميشود. امروزه با درايت و صراحت علوم اتنولوژی تمامی طوايف و گروههای پراکنده شده از طوايف نام برده شده فوق را در ترکيب قوميّتهای مختلفی مشاهده ميکنيم. ولی متأسّفانه بسياری از آنها وابستگی خودرا به ترکمنان نفی ميکنند!...
با تسخير بزرگترين قلعه و مرکز مسيحيان در سال ۱۴۵۳ ميلادی از جانب سلطان محمّد فاتح، اروپا بر تلاشهای عمليّات سياسی خود می افزايد. ارتقاء روزافزون نيروی اوزين حسن آق قويونلوی حکّام دينی ونيز را به تفکّر واميدارد. درست در همين ايّام دخترآخرين امپراطوری مسيحی طرابوزان بنام دسپينا خاتون به همسری حاکم روبه قدرت ترکمنان آق قويونلوی برگزيده ميشود. اروپا با استفاده از ايجاد اين زمينه ها در جهت رو در رو قرار دادن اوزين حسن آق قويونلوی بر عليه سلطان عثمانی و پيروزی بر حاکميّت جهانشاه قره قويونلوی دست به عمليّات سياسی می زند. در پی اجرای سياستهای متّخذه سفراء خود را به حضور اوزين حسن آق قويونلوی که مقر حکومتی او قبل از پيروزی بر جهانشاه قره قويونلوی دياربکر بوده است، اعزام می دارد. ... بدنبال همين سياستها بود که اروپا در قرون وسطی تخم نفاق آينده اين ملل مسلمان را پی ريزی می کند.

سلسله وقايع و حوادث اين ايّام با حضور شيخ جنـيد صفوی در لشکر بزرگ اوزين حسن آق قويونلوی از يک طرف و جهانشاه قره قويونلوی که مقر پادشاهی او تبريزبود از جانب ديگر و عدم حمايت صريح وجايگزينی سياست متـحّـدانه اين خاندان از جانب امپراطوری عثمانی با عث بروز جنگها و درگيريهای خونين بين آنها می شده است. بدين ترتيب اروپائيان زمينه نفوذ خودرا بيش از پيش فراهم ميکردند. اوزين حسن آق قويونلوی در پی قدرت يابی لشکريان خود از وجود شيخ جنـيد که مريدان سلحشور بيحدی در اختيار داشت، اورا تحت حمايت خود قرار داد. جهت تمکين او خواهر خودرا که خديجه بيگم نام داشت، در حباله نکاح جنيد در می آورد. يکی از رقبای اوزين حسن سلطان سعيد تيموری در خراسان بود که اين سلطان تيموری با جهانشاه قره قويونلوی از در اتّحاد درآمده بود. ....

در چنين اوضاعی اروپا توانسته بود دو نيروی عمده حکمرانان نيرومند ايران يعنی جهانشاه و اوزين حسن را رودرروی هم قرار دهد. چون با وصلت نسبی خانوادگی بين خاندان آق قويونلوی و آخرين امپراطوری طرابوزان از يک طرف و با استفاده از اين ترفند نفوذ به داخل لشکر تحت فرماندهی شيخ جنيد که زمينه های روبه رشد فرقه گرائی مرسوم در مذاهب اثنی عشريّه داشتند، ازسوی ديگر آنهارا تحت اتوريته نظامی خود در آورند. بدين ترتيب آنهارا بر عليه جهانشاه قره قويونلوی که سياست مستقّلانه ای در پيش گرفته بود، تمکين نمايند.

در پی همين دسيسه ها و توطئه های گوناگون اروپائيان، دولت جهانشاه حقيقی از استحکام خود کاسته می شد. تأثير اين اختلافات و رقابتها که در جهت بدست آوردن قدرت براه انداخته شده بود، به درون دولت قره قويونلوئيها راه يافته و در بين لشگريان ترکمنها تزلزل ايجاد می کند. همانطوريکه فوقاً بدان اشاره گرديد، سلسله وقايع و حوادث جاری به نفع ترکمنان آق قويونلوئيها پيش می رفت و باعث قدرت يابی آنها می گشت. اين پی آمدهای سياسی از خواسته های مطلوب سياسی سرکردگان واتيکان و رؤسای ونيز بود. چنانکه در بالا بدان اشاره گرديد، در اواخر سال ۱۴۶۷ ميلادی در طی جنگی که در صحرای موش به سرکردگی اوزين حسن آق قويونلوی با جهانشاه حقيقی در گرفته بود، پيروزی به نفع لشگريان آق قويونلوئيها تمام ميشود. " درنتيجه اين جنگ خانمانسوز جـهانشاه حـقيقی در دهم ماه نوامبر سال ۱۴۶۷ ميلادی در ۶۲ سالگی به قتل می رسـد." البّته در مورد سن وتاريخ فوت او در مباحث فوق با تکيه بر منابع موثّق تاريخی مسئله را مورد بحث قرار داديم، که اين مورد از سنّ و سال او با مباحث فوق مغايرت دارد.

تاريخ سرسپيد پادشاهان ترکمن در بعضی از ادوار سرفراز و پر اعظمت احتشام می يابد و در برخی از ايآّم شاهد صحنه های رنجبار و تراژديک در بين اين اقوام تک بنياد اوغوزی ميشود. چنانکه در مورد صحنه جنگ و روايت غافلگيری پادشاه در کتاب " روضة الّصّفای" محمّد خاوندشاه چنين بيان ميگردد: " ... ميرزا يوسف بازگشت و پدر را خبر داد که مجال توقّف نيست. ميرزا جهانشاه يک زانو بند بسته بود که اين خبر رسيد، فرصت نيافت که آن ديگر را بندد و ناچار سوار شد و ميرزا محمّدی و ميرزا يوسف گرفتار شدند. ...
... ميرزا جهانشاه با صد درد و داغ روی بدّره نهاد و مجهولی از لشکريان اسکندر نام در عقب او روان شد و چون بوی رسيد، ميرزا جهانشاه از بيم جان نام خودرا بر زبان آورد و آن شخص به او التفات نکرد و فی الحال هلاک گردانيد و جامه های قيمتی او را بپوشيد، سرش از فتراک بياويخت. ... و بلشگر گاه مراجعت نمود و در راه غافل شده سر از فتراک بيافتاده اسکندر صورت قضيه به هيچ کس نگفت. ... ".*

در مورد جريان گم شدن سر پادشاه و لباس او، عبدالرّزاق سمرقندی در کتاب مطلّع السعدين و مجمع البحرين چنين ميگويد: " ... بعد از دو روز جامه ميرزا جهانشاه را که در وقت فرار دربرداشت، در اردو بازار شناخته و بواجبی تفحّص نموده، او را در پای درختی که از سرما مرده بود و خشک شده يافتند و سر اورا بدرگاه امير حسن آوردند..." *

بعضی از موّرخين همدوره پادشاه شاعر بعداز فوتش از او بدگوئی کرده و اورا متهّم به بد اخلاقی و ستم نمودند، مانند مورّخ همدوره او دولتيار سمرقندی در مورد او چنين گفته است: " پادشاهی قاهر و صاحب دولت بود، وليکن مردی نا اعتماد و بدخوی بوده و سواران را بهر بهانه محبوس کردی و حبس او زندان ابد بودی ... تراکمه بعهد او مسلّط شدند و جبّاری و قهّاری او مرتبه عالی يافت...".*

قضاوت اينچنين در مورد جهانشاه نادرست است. چراکه در آن شرايط از يک پادشاه چنين رفتارها آنچنان بعيد هم بنظر نمی رسد. اين وضعيّت را ميتوان توجيه و روشن نمود. چراکه در شرايط فئوداليزم قرون وسطی او بعنوان پادشاه حاکم يک مملکت وسيع چند مليّتی، چطوری ميتوانست يک ايده آليست انعطاف پذير باشد.

البتّه خيلی از موّرخين همدوره شاعر قضاوتهای صحيح و منصفانه ای را از خود برجای گذاشته اند. يکی از آنها در دوره تيموريان عبدالّرزاق سمرقندی می باشد، که در مورد اخلاق، سياست، مردمداری او و اداره مملکت چنين توصيف کرده است. " مملکت آذربايجان بحسن و عنايت و لطف عاطفت ميرزا جهانشاه در غايت معموری و آبادانی بود و آن پادشاه نيکخواه بعدل و داد و تعمير بلاد و توقير عباد اهتمام تمام مينمود و دارالملک تبريز بوفور رعيّت و ظهور غيرت فضای مصر جامع و فروغ بخش خورشيد لامع شد... مقيمان ممالک محروسه اش از آسيب خدنگ حوادث چون صيد حرم فارغ البال و ساکنان ولايت معموره اش از انديشه تطاول زمان چون معتکفان زوايای آسمان آسوده و مرفه الحال ...".*

همچنين بايد خاطرنشان ساخت که جهانشاه در عين يک سياستمدار، شخصيّتی فرهيخته و منّور بوده است. او هيچوقت ترسی بدل راه نداده و هرگز از مقابل هيچ دشمنی نگريخته است. اگرچه گناهی هم از وی سرزده باشد، هميشه توبه ميکرده است. چنانکه در شعر زير چنين بيان ميکند:

کفر و ايمان شرحينی تأ بيلميشم علم اليقين،
بولموشام ايمانا يولداش، کفری انکار اتميشم.
شـرح کفر و ايمان تا حاصل آمد علم اليقين،
هم ره ايمان گشته ام، کفر را انکار کرده ام.

... و امّا دولتشاه سمرقندی اورا به گونه ديگری به بی اعتقادی متّهم ميکند. او چنين ميگويد: " ... فضلا بر آنند که در روزگار اسلام از او بد اعتقادتر پادشاهی ظاهر نشده است. اسلام را ضعيف داشتن و بر فسق و فجور اقدام نمودی. ...".

در بعضی از مأخذ جهانشاه حقيقی را شاعر قرن هفدهم می شمارند که اين تخمين درست نيست، چرا که بر اساس شواهد تاريخی مرور شده او مربوط به شاعران قرن پانزدهم ميلادی می باشد. باز برگرديم به شخصيّت انسانی و اجتماعی او که به زبان حال اتنولوژی، او از قبيله بهارلوئی ترکمنان قره قويونلوئی ميباشد. در اين باره مورّخين طراز اوّل اروپا اِ. بُسوُرت و دبليو. مينورسکی در تحقيقات خود آنهارا از نسل اوغوز و نام قبيله را قره قويونلوی درج کرده اند. همچنين آنها در روی پرچم خود سمبل گوسفند سياه را به تصوير در ميآوردند. در اين باره جالب است، که مراجعه کوتاهی به " بحِجَتِ الّتـَواريخ" موّرخ هم عصر پادشاه بنام شکراللّه داشته باشيم. او در مورد نسب نامه جهانشاه چنين گفته است که: " ... چنانکه از منابع تاريخی برمی آيد، طوايف ترکمنان قره قويونلی در نواحی شمال و غرب ايران، در اطراف رودخانه اورميّه، وان و در مناطق تبريز، ارجيسا، بغداد سکونت داشته اند. پدر جهانشاه، قره يوسف ابن قره محّمد ترکمان بنيانگذار دولت قره قويونلوئيها می باشد. او غير از پير پوداق و جهانشاه فرزندان ديگری به نامهای محمّد، اسفند، ابوسعيد، اسکندر و کيومـرث نيز داشت. او هرکـدام از فرزنـدان خودرا حاکم يـکی از مناطق گونـاگـون ايران تعيين کرد. "

حال برگرديم به فراستهای ادبی آن دوره از ايّام که به ميراث ادبی حقيقی مربوط ميشود. جهانشاه عادتاً در اوقاتی که از مسائل دولتی و حربی – مبارزاتی خود فارغ می گشت، ساعات فراغت را از دست نمی داده و به خلق آثار ادبی می پرداخت.

اثر جهانشاه حقيقی بدليل پراکندگی و از هم گسيختگی دولت ترکمن از دوران بعداز آق قويونلوئيها و روی کار آمدن دولتهای غير سنّت ترکمنان در ايران از يک سوی، بدنبال آن انزوای فرهنگی و رشد بدون پشتوانه فرهنگ ترک زبانان باعث کم جلوه گی اينگونه از آثارهای ترکمنی شده بود. در تداوم اين روند خيلی از آثار مفاخرين ترکمن در بين فرهيختگان اين فرهنگ به باد فراموشی سپرده شده است. اين روند علّتهای تاريخی خاصّی داشته است.

از دوره ايکه گروهی از ترکمنان غز ( اوغوز ) نخستين دولت اسلامی را در شرق ايران استحکام بخشيده اند، در بين سه زبان عربی، فارسی و ترکمنی، زبان فارسی را بعنوان زبان ديوانی انتخاب کرده اند. اين زبان که از دوره سقوط سلسله ساسانيان وحملات و حضور اعراب در ماوراء الّنهر جلوه عمومی خودرا از دست داده بود، با سفارش به تحرير کتابی غير از زبان عربی و ترکمنی از جانب سلطان محمود غزنوی به ابوالقاسم فردوسی، با خلق و ترجمه به فارسی اثر شاهنامه تکانی جدّی بخود ميگيرد. اين حادثه باعث انتخاب زبان فارسی در ديوان دولت غزنويان ميگردد. رسم انتخاب اين زبان در دوره امپراطوری کبير اسلامی ترکمنان سلجوقی نيز به قوّت خود باقی می ماند. ….

چنانکه از خصوصيّات اشعار و براساس اطلاّعات موجود معلوم ميشود، جهانشاه به خلاّقيّت آثار، علوم، فرهنگ و هنر اهمّيّت ويژه ای قائل بوده است. مفاخرين هم عصر در نزد او از احترام خاصّی برخوردار بود. او رابطه خود را با استادان سخن شرق زمين مثل عبدالّرحمان جامی حفظ ميکرده است. چنانچه دريکی از منابع تاريخی چنين روايت ميشود که " جهانشاه جهت نقد و بررسی، آثار خود يک نسخه از ديوان خودرا به نزد عارف مشهور معاصر خود عبدالّرحمان جامی ارسال می دارد ( ۱۴۱۴-۱۴۹۲). در آنوقت بوده است که عبدالّرحمان جامی بعداز مطالعه آثار جهانشاه، برای شاه حکمروان پاسخی ارسال می دارد که حاوی ۲۸ بيت شعر بوده است." متأسّـفانه اين اشعار جامی هنوز بدست نيامده و نامکشوف مانده است.

چنانکه در ديوان چاپ شده جامی از جانب علی اصغر حکمت، چاپ تهران- سال ۱۳۲۰ش. اين شعر با اين بيت شروع ميشود:

بده سـاقی آن جـام گيـتی نمـای،
که هستی ربای است و هسـتی فزای. ...

در ادامه اين قصيده جامی با شعری که ارسال ميدارد، ارزش بسيار والائی به شعر جهانشاه داده و گواهی ميکند که او با نام حقيقی تخلّص ميکند:

... بصورت پرستان کوی مجاز،
زشاه حقيقی نشان داده باز،
چو در مثنوی داده دادِ سخن،
نوی يافته را، ز هـای کهـن.*

بعد از آن جهانشاه برای عبدالّرحمان جامی زيباترين خلعت ( دون ) ترکمنی را به عنوان تحفه ارسال ميدارد. قصايدی که شامل ۸۷ بيت شعر بوده، در کليّات ديوان جامی که در سال ۹۹۶/ق. مطابق با ۸۹- ۱۵۸۸/ميلادی برشته تحرير درآمده است، وجود دارد.

او در ايّام پادشاهی خود در سال ۸۷۰/ق. – ۱۴۶۵/ م. در پايتخت خود تبريز دستور احداث مسجد بسيار با شکوهی را ميدهد که نام آنرا بنا به يادبود پيروزيهای جهانشاه " مظفّريّه جهانشاه" نامگذاری کرده اند، که بعدها بدليل زيبائی گنبد آن که برنگ آبی مزيّن شده است، آنرا " مسجد کبود" ناميده اند. در حال حاضر اين مسجد را بعنوان يکی از زيباترين ابنيّه های تاريخی مربوط به قرن پانزدهم بحساب می آورند.

چندی از پژوهشگران جهان در مورد زندگينامه و خلاّقيّت جهانشاه تحقيقات پر اهمّيّتی از خود بجای گذاشته اند. يکی از معروفترين آنها شرقشناس مشهور و. مينورسکی می باشد. او در سال هفدهم ۱۹۲۴/م. طی مقاله ای که در روزنامه " تايم" که از جانب اِ. ادوارد با عنوان " اثر سلطان عبدالحميد " ارائه شده بود، از وجود ديوان ( مجموعه شعر) جهانشاه حقيقی با خبر گرديده است. * اين ديوان که شامل ۸۵ صفحه بصورت دستنوشته که اندازه هر کدام از صفحات آن به قطع ۶×۲۳ سانتيمتر مربّع و اندازه متن آن ۱۱×۱۶سانتيمتر مربّع که در آن ۱۰ تا ۱۱ بيت شعر نوشته شده است،* در موزه بريتانيا بشماره اُ. ز- ۹۴۹۳ حفط ميشود. اين ديوان از جانب قنبرعلی خسرو اصفهانی، ۲۱ سال بعد از شهادت جهانشاه در ماه شعبان سال ۸۹۳/ق.- سپتامبر سال ۱۴۸۸/ميلادی دوباره نويسی شده است. در اين کتاب ۱۰۵ شعر از غزليّات و يک مستزاد بزبان فارسی، ۸۷ شعر از غزليّات و ۳۲ رباعی و در ديگر قالبها بزبان ترکمنی از جهانشاه درج شده است.

و. مينورسکی بر اساس همين ديوان مقاله ای تحت عنوان " جهانشاه قره قويونلوی و اشعار او" ارائه داده است، که در آن تعداد ۲ غزل در زبان فارسی و ۴ غزل و ۱۱ رباعی در زبان ترکمنی با ترجمه انگليسی آن، درج گرديده است.

ميکرو فيلم نسخه ای که مربوط به آکادمی ارمنستان است، در حال حاضر در انستيتو نسخ خطّی ترکمنستان که قبلاً با عنوان فوند دستنوشته های تاريخی آکادمی علوم ترکمنستان شوروی شناخته ميشد، وجود دارد. در مورد اشعار ترکمنی شاعر مقاله ای از جانب اُ. الياسف، کانديدای علوم فيلولوژی ترکمنستان، در شماره چهارم نوامبر ۱۹۶۴ در هفته نامه " ادبيّات و صونغات ( هنر و ادبيّات )" ترکمنستان بچاپ رسيده است.

علاوه بر اينها از جانب مترجم س. دورديوا نيز آثار جهانشاه حقيقی به زبان حال الفبای ترکمنی بر گردانده ميشود. همچنين دکترای علوم فيلولوژی ح.گ. کُراوغلی* در کتاب " نظری بر شعاعر( شعائر) خلقی س.س.س. ار." که اشعار چندی از جانب ل. آروتيونف، و. تانييف، ۵ غزل و يک رباعی با ترجمه آ. کافانُوا* آورده شده است، در مورد زندگی و خلاّقيّت جهانشاه معلومات کافی و لازم را ارائه نميدهد. و امّا در بخشی از صنايع ادبی و شعری جهانشاه در اواسط ربع چهارم قرن بيستم که از جانب لطيف حسينی زاده بزبان آذربايجانی جهت چاپ تهيّه و آماده شده است، در مورد زبان صنايع ادبی و شعری جهانشاه ايده ها و تفکّرات بسيار جالب و تازه ای ارائه ميدهد.
"ديوان موجود جهانشاه در آرشيو " ماتناداران" ارمنستان کامل نيست. چون اين نسخه عبارت است از: ۵۴ صفحه بدون جلدبندی؛ در هر کدام از صفحه های اين نسخه در ابعاد ۲۰×۱۲ سانتيمترمربع كه تعداد ۱۰-۱۱ بيت شعر در آن گنجانده شده است." " در اين نسخه نيز ۷۹ غزل در ۵۵ بيت بزبان فارسی و ۵۸ غزل در ۴۳۰ بيت، ۱۶ رباعی و مستزاد بزبان ترکی-ترکمنی با عنوان " ديوان حقيقی" درج شده است، که در آن به ترتيب الفبای عربی که در قواعد اين زبان ترتيب داده ميشود تا نکته کامل شعر بعدی مرتّب شده است. اين نسخه را آقای ل. حسينی زاده بعنوان " آوتورگرافی جهانشاه" می نامد."

ستون و بنيه اصلی ميراثهای ادبی جهانشاه عبارت است از؛ غزل و ديگر صنايع شعری از قبيل مثنوی و مستزاد. در ديوانی که او به جامی بعنوان هديه ارسال کرده بود،۱۸۲ برای ما يکی ديگر از مثنويهای شاعر آشکار ميشود که آنرا در هنگاميکه بغداد را محاصره کرده بود به پسرش پيرپوداق بعنوان گوشزد سروده بود.۲۹۹
چنانکه ی.اِ. برتلس صراحتاً اذعان ميکند که در قرن پانزدهم غزل يکی از شيواترين و شورانگيزترين قالب شعری در شرق زمين بوده است. در اين رابطه ميتوان گفت که با پيروی از اين قوالب شعری نه تنها فارسی زبانان، بلکه در قالبهای صنايع شعری ترکی-ترکمنی نيز شاعران شعر سروده اند. از جمله ميتوان از برهان الّدين سيواسی، سقّاکی، نسيمی، لطفی، عطائی، نوائی و مختومقی نام برد که در جهت رشد و شکوفائی زبان و ادبيّات ترک زبانان در قرون اخير نقش بسيار شگرفی بازی کرده اند. در اين رابطه ميتوان گفت که " غزل" در آثار جهانشاه حقيقی ستون فقرات ديوان اورا در بر ميگيرد.

متأسّفانه بسياری از آثار جهانشاه حقيقی دستخوش پراکندگی شده است. حتّی همين اثری که در حال حاضر از او چاپ شده است، بدرستی معلوم نيست که همه مطاوی درآن بدست ما رسيده است يا نه ؟ طوريکه شواهد نشان می دهد ابيات و آثار جهانشاه حقيقی بيش از اين جلد بايد باشد. امّا متأسّـفانه همانطوريکه فوقاً بدان اشاره گرديد، خيلی از آثار و دستنوشته های آن ايّام دستخوش سرقت و زد و بندهای منافع پرستان شده است.
در مقدّمه اثر چاپ شده شاعر در ترکمنستان تعداد ارقام اشعار و غزليّات شاعر معلومات زير را ارائه ميدهد :

"... در حال حاضر دو جلد از نسخه های دستی شاعر معلوم و مکشوف شده است. يکی از اين دستنوشته ها در موزه معروف بريتانيا رويال لندن وجود دارد. يکی ديگر از اين نسخه ها نيز در آرشيو انستيتو پژوهشی نسخ خطّی دستنوشته های قديمی ارمنـسـتان نگهداری ميشود. در حال حاضر از اين شاعر عارف ۹۱ موضوع شعر در قالب غزل، ۳۶ موضوع از اشعار آن در قالب رباعی به زبان ترکمنی باقی مانده است. همچنين در زبان فارسی نيز ۱۱۶ موضوع شعر در قالب غزل و ۱۱ موضوع از اشعارش نيز در قالب شعر مستزاد باقی مانده است. البّته در اينکه اين تعداد از موضوعات ادبی تمام آثار شاعر نمی باشد و شکّی در آن نيست که اثر اين شاعر بيش از اينها بوده است. اگر در اين رابطه پژوهش و جستجوی بيشتری صورت پذيرد، حتم داريم که اشعار ديگر اين شاعر گرانمايه بدست خواهد آمـد.".

آثاری که در اين ديوان شاعر گردآوری شده، اکثراً در قالب غزل سروده شده است. سبک شعری غزل از ايّام قديم يکی از قالبهای مرّوج ادبيّات ترکمنی می باشـد. در اينگونه از سبک ادبی زيبائی شناسی و روح نفيس انسان وصف و همچنين گره احساسات بديع انسان درآن نرم و انعطاف پذير ميشود.

چنانچه در پيش همراه با مثال بدان خواهيم پرداخت ، تأثير سبک حروفيّه که مربوط به فرقه حروفيّه ميشود، بلاخص تأثير سبک ادبی شاعر نامدار و عارف با فراست ترکمن عمادالّدين نسيمی در آن کثيراً احساس ميشود.
چنانکه ميدانيم در آثار بديع غزل در زبانهای فارسی و ترکمنی چهره، خورشيد، دنيای منوّر، تصاوير زيبای انسان همچون لبها، ابروان و زلفهای افشان ... جايگاه ويژه ای دارند. چنانکه شاعر در ابيات زير بدان می پردازد:

تا دمی از چهره آن دلبر براندازد نقاب،
ديده ها را نور بخشايد فروغ آفتاب.
چشم و ابرويش کند يغمای شهر روم و چين،
خال هندويش کند صد ملک هندوستان خراب.
شمّه ای از نکهت ِ زلفش اگر آرد صبا،
عالمی عنبرفشان گردد ز بوی مشکناب.

شاعر چهره، گيسوان و ابروان معشوقش را در چنان توصيفی جای ميدهد که تجسّم آن در نظر خواننده بطور وصف ناپذيری ابهّت می يابد:

ای رخُئنگ گلزارِ جنّت ساچلارئنگ ريحانی دئر،
ویّ ِ دوداغئنگ آب حيوان جان اونئنگ حيرانی دئر.
ای که رخت گلزار جنّت است و زلفت ريحان آن،
ویّ ِ لبهايت آب حيّان و جان بر او پريشان.
... در بسياری از آثار شعری جهانشاه ايده های صوفيگرايانه حروفيّه ديده ميشود. چرا که شاعر قبل از سرودن اشعارش گرايش به فرقه حروفيّه داشته است. در عقايد و اعتقادات حروفيّه انسان تا مرتبه خدائی رهنمود شده و ارزش والائی بدان قائل ميگشته اند.


در ابيات ليريک و عاشقانه شاعر عشق، مهر و محبّت، دوستی و انسانپرستی که از ويژگيهای برجسته و باشکوه بشريّت است، به وفور ديده ميشود. برای مثال به ابيات زير توجه تان را جلب ميکنم:

بو نه حسن جانفزا دئر که اونگا نظير يوقدور.
که اونونگ کمين جهاندا داها دلپذير يوقدور.
ترجمه: اين چه حسن جانفزاست که اورا نظير نيست.
که مانند او در جهان چنـان دلپـذير نيست.
سنی بوجهان ايچينده کيمه ايلسم تشبيه،
که سنينگ کمين جهاندا داها بير خاطر يوقدور.
ترجمه: تورا در اين جهان به کی تشبيه کنم،
که مانند تو در جهان چنان خاطری نيست.
حقيقی کلامی حقدان، نه بيان قئلسا حق دئر،
کيمه شرح ادم بو حالی که اونگا خبير يوقدور.
ترجمه: حقيقی کلامش ازسوی ِحقّ و هرچه بيان کند حقّ است.
به کی شرح دهم اين حال را کس بدان خبير نيست.

همچنين در آثار حقيقی دهها نمونه از اشعار او در قالب رباعی سروده شده است. اين قالب نيز در ادبيّات ترکمنی از ديرباز مرسوم بوده است. حقيقی با تکيه بر تجربيّات ادبی خود در اين سبک از ادبيّات ترکمنی اشعار بسيار جالب و با شوری از خود بيادگار گذاشته است. ميراثهای ادبی اين شاه شاعر عارف تبيين کننده بسياری از اوضاع ادبی و مکتبی و سبک بديع ادبيّات ترکمنی ايّام خود می باشد. چنانچه اگر اينگونه از آثار و ميراثهای ادبی ترکمنی تا به امروز با سلسله مراتب مکتبی خود راه پيشرفت طبيعی خودرا در عرصه ادبيّات ترکمنی طی می کرد، بی شک شعر و ادبيّات کنونی ترکمنی در اين حالتی که ...؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home